جدول جو
جدول جو

معنی بی قوتی - جستجوی لغت در جدول جو

بی قوتی(قُوْ وَ)
بی زوری. ضعف. ناتوانی: فراخشاخی بود او را که از لاغری و بی قوتی بر جای مانده بود. (انیس الطالبین ص 118). رجوع به قوت شود، کنایه از اظهار اطاعت و فرمانبرداری است زیرا کلاه از لوازم منصب و بی کلاهی نشانۀ خلع از منصب و مقام و گاه نشانۀ سوکواری نیز بوده است. مقابل کلاهدار که بمعنی پادشاه و صاحب مقام است. (یادداشت مؤلف) :
همه مهتران نزد شاه آمدند
برهنه سر و بی کلاه آمدند.
فردوسی.
رجوع به بی کله و کلاه شود
لغت نامه دهخدا
بی قوتی
بی غذایی، بی خوراکی، نداشتن طعام بدان مقدار که قوام بدن باشد: و از فروختن غله منع کرده اند در قحطسالها و تنگسالها تا غایت که مردم از بی قوتی بجان رسیده اند، (تاریخ قم ص 64)، و رجوع به قوت شود، زودخشم (در تداول عامه)، آنکه زود خشم گیرد: فلان آدم بی کله ایست، زود کج خلق شود،
- آدمی بی کله، آنکه زود خشم آرد و از جای بشود، (یادداشت مؤلف)،
، بی مغز، کوته فکر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی چونی
تصویر بی چونی
بی مانندی، بی مانند بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خودی
تصویر بی خودی
بی هوشی، بی حالی، آشفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
بی نصیب، بی بهره از رزق وروزی، فقیر، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: بی + قوت، بی غذا، بی خوراک
لغت نامه دهخدا
(قُوْ وَ)
مرکّب از: بی + قوّت، بی زور. ضعیف: این شتر قوی لاغر است وبی قوت. (انیس الطالبین ص 202)، و رجوع به قوت شود، فقر و ناداری بیش از حد.
- امثال:
ازبی کفنی زنده ایم. رجوع به کفن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُو)
بی اعتباری. بی اعتمادی در گفتار. (ناظم الاطباء). بدعهدی. بدقولی. خلف عهد. (یادداشت مؤلف). رجوع به قول شود، کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است:
چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است
زمین بساط و در و دشت بارگاه من است.
حافظ.
رجوع به کله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی قیدی
تصویر بی قیدی
آسانگیری بلغندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قدری
تصویر بی قدری
بی ارزشی، کم اهمیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صفتی
تصویر بی صفتی
بی وفایی ناسپاسی، فقدان صفات نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پولی
تصویر بی پولی
فقر تهیدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شویی
تصویر بی شویی
حالت و کیفیت بی شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رویی
تصویر بی رویی
پرروئی، بیشرمی، بی حیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روشی
تصویر بی روشی
بی ادبی، بیراهی، خلاف ادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
محتاج و فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
بی چششی بی بینشی بیمزگی، بی سلیقگی، عدم قدرت احساس زیباییها مقابل باذوقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دولتی
تصویر بی دولتی
کور ستارگی کم زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر قوتی
تصویر پر قوتی
پر زوری زور مندی، پر زوری نیرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دولتی
تصویر بی دولتی
((دُ لَ))
بدبختی، ادبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی هوشی
تصویر بی هوشی
بی هوش بودن، بی فراستی، بی ادراکی
داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی قدرتی
تصویر بی قدرتی
Powerlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
Lifelessness, Drabness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی دقتی
تصویر بی دقتی
Clumsiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خوفی
تصویر بی خوفی
Fearlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
Depersonalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هوشی
تصویر بی هوشی
Sedation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هوشی
تصویر بی هوشی
седативный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
деперсонализация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی قدرتی
تصویر بی قدرتی
бессилие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
однообразие , безжизненность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی دقتی
تصویر بی دقتی
неуклюжесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی هوشی
تصویر بی هوشی
Sedierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
Depersonalisation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی قدرتی
تصویر بی قدرتی
Machtlosigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی